پرومته

وبلاگی است درخصوص نویسندگی خلاق در پردیسه های ادبیات و هنر

Sunday, May 13, 2007

مراثي زنداني

هنوز پشت‌ ميله‌ها زنده‌ام‌!؟

«من‌ حالم‌ خوبه؛ اما مي‌خوام‌ يكي‌ ديگه‌ اينو بهم‌ بگه‌ تا خيالم‌ راحت‌ بشه‌. به‌ نظر تو من‌ حالم‌ خوبه‌»؟! پاپيون‌ با نگاهي‌ رئاليستي‌، دنياي‌ يك‌ زنداني‌ انفرادي‌ را توصيف‌ مي‌كند. هرگز نفهميدم‌ چرا بسياري‌ از منتقدان‌، پاپيون‌ را فيلمي‌ در وصف‌ آزادي‌ انسان‌ مي‌دانند!؟ از ابتدا تا انتهاي‌ پاپيون‌، تلاش‌ و شكست‌ مداوم‌ انسان‌ در نيل‌ به‌ آزادي‌ است‌ كه‌ از پشت‌ ميله‌ها به‌ تصوير كشيده‌ مي‌شود. پاپيون‌ و ساير زندانيان‌ باهر بار فرار از زندگي‌ در تبعيد و زندان‌، باز خود را دربند مي‌يابند. تازه‌ پس‌ از تمامي‌ آن‌ مشقت‌ها، تنها قليلي‌ موفق‌ مي‌شوند به‌ پشت ‌ميله‌هاي‌ زندان‌ باز گردند و بقيه‌ كشته‌ مي‌شوند!! حتي‌ تصوير پاياني‌ فيلم‌ نيز كه‌ پاپيون‌ را در حال‌ فرار از جزيره‌ نشان‌ مي‌دهد و او فرياد شوق‌ سر مي‌دهد، نمي‌تواند نويد آزادي‌ او را دهد. جداي‌ از لوئيس‌ كه‌ ديگر فرار را راه‌ چاره‌ زندگي‌ خود نمي‌داند و در همان‌ جزيره‌ به‌ زندگي‌ عادي‌ خود مي‌پردازد، پاپيون‌ مي‌رود تا چون‌ بقيه‌ي‌ بخش‌هاي‌ فيلم‌، زندگي‌ واقعي‌ ديگري‌ را تجربه‌ كند كه‌ چون‌ واقعي‌ است‌ و تازماني‌ كه‌ او زنده‌ است‌، هرگز از محدوديت‌ و دربند بودن‌ خالي‌ نيست‌!؟ پاپيون‌ نمي‌تواند حتي‌ سرودي‌ در وصف‌ نبرد انسان‌ براي‌ آزادي‌ باشد. چرا كه‌ تجربه‌ و زيستني‌ واقعگرايانه‌ است‌، نه‌ ميل‌ و ندايي‌ آرمانگرايانه. اتفاقاً تلاش‌ مداوم‌ انسان‌ براي‌ كسب‌ آزادي‌ كه‌ با دربندشدن‌ او به‌ پايان‌ مي‌رسد نشان‌ از تحقق‌ واقعي‌ شكست‌ انسان‌ در نيل‌ به‌ آزادي‌ دارد! آيا آن‌ اظهارنظري‌ بسيار صريح‌ و تند مي‌نمايد!؟ اگر تبييني‌ از فيلم‌ واقعگراي‌ پاپيون‌ موردنظرست‌، پس‌ مي‌بايست‌ به‌ بي‌رحمي‌ و صراحت‌ واقعيت‌ باشد. شايد به‌ همين‌ سبب‌ است‌ كه ‌آرمانگرايي‌ است‌ كه‌ مي‌تواند محرك‌ اوليه‌ هر تغييري‌ باشد، نه‌ واقعگرايي‌. جايي‌ كه‌ پاپيون‌ در خواب‌ مي‌بيند او را سرزنش‌ مي‌كنند كه ‌زندگي‌ خويش‌ را تباه‌ ساخته‌ است‌، در حقيقت‌ آن‌ نداي‌ درون‌ اوست‌ كه‌ بر اثر تعامل‌ با واقعيت‌ و با عينك‌ آن‌ به‌ وي‌ نيشتر مي‌زند، ولي‌ او عملاً برخلاف‌ آن‌، لوئيس‌ را لو نمي‌دهد. زيرا لوئيس‌ تنها به‌ خاطر او خطر كرده‌ و نارگيلي‌ را به‌ او رسانده‌ بود و پاپيون‌ خوب‌ مي‌دانست‌ كه‌ لوئيس‌ تاب‌ مقاومت‌ در مقابل‌ آن‌ شكنجه‌ها را ندارد. هنگامي‌ كه‌ به‌ ياد مي‌آورم‌ پاپيون‌ برحسب‌ زندگي‌ واقعي‌ انسانهايي‌ ساخته‌ شده‌ است‌، ذهنم‌ از قفس‌ تصور آن‌ فرار مي‌كند و از شنيدن‌ نداي‌ آن‌ تبعيد، طفره‌ مي‌رود. اكنون‌ با گذشت‌ سالها و مشاهده‌ مجدد آن‌، هنوز درك ‌نمي‌كنم‌ كه‌ چگونه‌ پاپيون‌ هرگز نااميد نشد و به‌ دور از هر آرمانگرايي‌، شكنجه‌ در انفرادي‌ را برگزيد!؟ نديدن‌ هر گونه‌ موجود زنده‌اي‌، نشنيدن‌ صداي‌ هيچ‌ پرنده‌اي‌، به‌ دور از خبر هر واقعه‌اي‌، محروم‌ از ديدن‌ حتي‌ نور خورشيد...، بايد اعتراف‌ كنم‌ آن‌ تجربه‌، آنقدر بزرگ ‌است‌ كه‌ هيچ‌ كس‌ با مشاهده‌ صرفش‌ قادر به‌ دركش‌ نخواهد بود!؟ آن‌ از يك‌ سوي‌، تأويلي‌ است‌ كه‌ خود به‌ نارسي‌ تأويل‌ پهلو مي‌زند و از سويي‌ ديگر، اعلام‌ مي‌كند، اگر تأويلي‌ وجود داشته‌ باشد كه‌ مدعي‌ شود، اعمال‌ و تجاربي‌ هستند كه‌ چون‌ بي‌انگيزه‌ي‌ هر گونه‌ پاداشي يا دستاوردي‌ به‌ فداكاري‌ اقدام‌ مي‌ورزند، از اين‌ روي‌ در دنيايي‌ ديگر پاداش‌ و دستاورد اعمال‌ خود را دريافت‌ خواهند كرد، پس ‌پاپيون‌ بي‌شك‌ شأن‌ نزول‌ آن‌ خواهد بود، به‌ شرط اين‌ كه‌ چنين‌ تأويلي‌ در انديشه‌ي‌ خالقان‌ آن‌ اعمال‌ تأويل‌ نشود، چرا كه‌ در غير اين ‌صورت‌ معامله‌ خواهد بود، نه‌ فداكاري‌!؟

0 Comments:

Post a Comment

<< Home