پرومته

وبلاگی است درخصوص نویسندگی خلاق در پردیسه های ادبیات و هنر

Thursday, August 31, 2006

مانيفست نخست ادبي

از بازآفرینی تا دگرآفرینی ادبی

آثاري‌ كه‌ در سايت پرومته ارايه می شوند، جداي ‌از آن‌كه‌ از فصولی مشترک برخوردارند، هر يك‌، از محتواي‌ معين‌، متمايز و چه‌ بسا متضاد يا متناقضی نيز بهره می برند. چرا كه‌ در آثار برجسته‌، فصول‌ تمايز نيز مي‌توانند به ‌گونه‌اي‌ درخور، عللي‌ براي‌ در كنار هم خفتن و در جوار هم‌ زيستن‌ آنها باشند. يك‌ اثر ادبي و هنري‌ تام‌، براي‌ تأويل‌ اثري‌ كه‌ خلق مي‌كند، در حد تقليد تقليل‌ نمي‌يابد، بلکه به‌ بازآفريني‌ آن‌ اقدام‌ مي‌ورزد و حتي‌ چيزي‌ فراتر از آن‌، به‌ دگرآفريني ‌طي اثر مبادرت‌ مي‌ورزد؛ به طوري‌ كه‌ نواقص‌ آثار مشابه پيشين را با عطف‌ به‌ متني‌ كه‌ مرجع‌ آن‌هاست‌، دگرآفريني‌ مي‌كند. در اين راه، يك‌ اثر ادبي يا هنري‌ كامل به‌ "متني"‌ عطف‌ مي‌كند كه‌ واقعيت‌، زندگي‌، حقيقت‌، رؤيا، تخيل‌، توهم‌... و تعاملات‌، تشابهات‌، تمايزات‌، تضادها و تناقضات‌ ... آن‌ها را در برمي‌گيرد
منظور از متن‌ به‌ هيچ‌ وجه‌ مصاديقي‌ چون‌ نثر، فيلم‌، شعر، موسيقي‌ و مواردي‌ از اين‌ قبيل‌، كه‌ اكنون‌ عمدتاً در مباحث‌ و مقالات‌ به‌ كار مي‌برند، نيست‌، بلكه‌ متن‌ به‌ معنايي‌ وسيع‌تر از آن‌ نظر دارد. متن‌ همان‌ ديكشنري ‌پنهان‌ پشت‌ هر نثر، موسيقي‌، فيلم‌ و... است‌ كه‌ تنها با عطف‌ به‌ آن‌، موضوع‌ها، نشانه‌ها، محتواها، ساخت‌ها و معاني‌ نهفته‌ در آن‌ها قابل‌ تأويل‌در ذهن‌ مي‌گردند. از نشانه‌هاي‌ سرگردان‌ گرفته‌ تا نظامي‌ از گزاره‌ها كه‌ هر گونه‌ تصور، شناخت‌ و تفكري‌ تنها با عطف‌ به‌ آن‌ها مقدورست‌ و هر شناخت‌ متعارفي‌، خود سوژه‌ آن‌ است‌، و هر اثر، نقد يا تحليلي‌ كه‌ بخواهد فراتر از آن‌ رود، مي‌بايست‌ كوششي‌ براي‌ آشكارسازي‌ نظامي‌ از گزاره‌هايي‌ باشد كه‌ تنها بخشي‌ از اين‌ ديكشنري‌ پنهان‌ موجود در مغز را عيان‌ سازد; به‌ طوري‌ كه‌ از اين‌ طريق‌ خود را از "شناخته‌" به‌ "شناسنده‌" آن‌ بدل‌ سازد. از اين روی با نحوه‌ آغاز و انجام‌، و روح‌ و آهنگ‌ همان‌ متني‌ بازآفريني‌ و دگرآفريني‌ شده‌ و پيش‌ مي‌رود كه ‌درصدد تأويل‌شان‌ است
وانگهي‌، هر اثری‌، نه‌ بي‌شك‌ ـ بلكه‌ پس‌ از شك‌ ـ تأويل‌پذير و از آن‌روي‌ متكثرست‌. ولي‌ نه‌ تكثري‌ كه‌ به‌ بي‌نهايت‌ ميل‌ كند و نه‌ نسبيتي‌ كه‌ بسياري‌ از تأويل‌گرايان‌ افراطي‌ استنتاج‌ كرده‌اند و هر تأويلي‌ را از اعتباري‌ كسان‌ با تأويل‌هاي‌ ديگر پنداشته‌اند. كثرت‌ آن‌ بي‌كرانه‌ نيست‌، چرا كه همواره‌ با عطف‌ به‌ متني‌ معناپذيرست‌ و خصايص‌ و محدوديت‌هاي‌ متن ‌است‌ كه‌ آن‌ را تا نهايت‌ تقليل‌ مي‌دهد. تأويل‌هاي‌ متعدد آن‌ هر يك‌ از اعتباري‌ نسبي‌ و به‌ صرف‌ خود، و در حد ساير تأويل‌ها برخوردار نيست‌; چون‌ اگر غير از آن‌ بود، در سطح‌ واقعيت‌، هر گفتار روزمره‌ يا نوشتار روزانه‌اي‌ مي‌توانست‌ اثری هنري‌ به‌شمار آيد!! و مهم‌تر از آن‌، در سطح‌ منطق‌ دروني‌، گزاره‌هايي‌ مشروعيت‌ مي‌يافت‌ كه‌ ضد و نقيض‌ گزاره‌اي‌ بود كه‌ براي‌ اعتبار تأويل‌ها، نسبيت‌ قايل‌ بود، و آن ‌گاه‌ گزاره‌اي‌ كه‌ مي‌گفت‌ تأويل‌ها از اعتبار نسبي‌ برخوردار نيستند نيز همان‌قدر معتبر بود!؟ و از آن‌ روي‌، گزاره‌ نسبيت‌ اعتبار تأويل‌ها را ابطال‌ مي‌كرد؟! مگر آن‌كه‌ پذيرفته‌ شود، تأويل‌ها ضرورتاً از اعتباري‌ يكسان‌ و به‌ يك‌ ميزان‌ برخوردار نيستند. بدين‌ ترتيب‌، اگر اثر ادبی يا هنري‌، خود را تا حد يك‌ "آفرينش" ارتقاء بخشد، ناگزير به‌ تأويل‌هايي‌ست‌ كه‌، نه‌ تنها بخشي‌ از آثار مشابه پيشين‌، بلكه‌ پارادوكس‌هايي‌ از آن‌ را صورت‌ بندد و نه‌ ضرورتاً ، كه‌ محققاً تأويلي‌ عميق‌تر و از آن‌ روي‌ برجسته‌ترست‌ كه‌ نه‌ محققاً بل‌ ضرورتاً پارادوكس‌هاي‌ بيشتري‌ را در خود حل‌ نموده‌ و بازگشايد

0 Comments:

Post a Comment

<< Home